۱۲
ارديبهشت
این دنیا پُر از قصه ی عاشقانی ست که کم از مجنون ندارند،
باغبانانی دلسوز که پدر گلها هستند و نمی گذارند که گل هاشان، رنگ پژمردگی به خود بگیرند ...
آنان معجزاتی از جنس نورند که یقینا تا همیشه، پُر فروغ اند ...
پیامبرانی از جنس نوروز که اگر نبودند، نه من بودم و نه تویی که این ناچیز را اکنون میخوانی ...
پس آری، این دنیا مفتخر داشتن معلمانی ست که با وجود آنان، هر ماهِ سال، می تواند یک اُردیبهشــــت باشد ...
جا دارد اینجا از تمام معلمان و آموزگاران عزیزی که در این سال ها داشته ام تشکر کنم،
کسانی که تا ابد در گوشه ای از قلبم ماندگارند و به این سادگی ها فراموش نخواهند شد ...
معلمانی مانند خانم ها "عقیلی"، "سلیمانی"، "سرخی"، "طاهری"، "فخاریان"، "نکونظر"، "امینی"، "سعادتیان"، "اسکویی"، "عبدالملکی"، "حمیدی"، "ساده"، "خداکرمی"، "تقی زاده"، "احتشامی"، "فناخسرو"، "کرمی" و آقایان "دهقان"، "پناهنده"، "یعقوب زاده" و همچنین دیگر عزیزانی که همیشه نسبت به بنده ی حقیر لطف داشته اند!
و در پایان شایسته است از کسی تشکر کنم که از همان روز اول، به من یاد داد که آموختن و فهمیدن و فهماندن، چه طعمی دارد و من این افتخار را داشته ام تا امسال در کنار ایشان و همکاران و دوستان مهربانم، اولین "روز معلم" ام را در دانشگاه جشن بگیرم ... ایشان کسی نیست جز استاد "میبدی" عزیز ...
و این هم شعری ست از خودم که تقریبا یک ساعت پیش نوشته شد، همراه با اندکی مزاح! که به ایشان تقدیم میکنم ...
او می تواند مثل یک دوست باشد
ساده و خوش قلب، شاید هم لوس باشد!
اهلِ بازدید های بیشماری بوده وُ
از فردا به فکر سهام و بورس باشد!
او میتواند مثل این آیینه ها
کاندیدایی برای لبخندِ روز باشد!
هر گاه که شطرنج دلش را دید و فکر کرد
نارنجی پوشیده و به یاد دوست باشد!
پ.ن : "بازدید" اشاره به بازدید های مفرحی که این ترم داشتیم و همه سرشار بودند از تجربه های لذت بخش یادگیری.
"شطرنج" اشاره به هدیه ی کوچکی که ما برای ایشان در نظر گرفتیم.
"نارنجی" اشاره به رنگ پیراهن استاد که برخلاف همیشه قرمز نبود!
منظور از "دوست" در مصرع آخر، دانشجو معلمان پردیس نسیبه تهران هستند.
خسته نباشم با این همه خلاقیت ^__^
بنفـــش باشیـــد!